/قانون، فرهنگ، طرز تفکر... منشاء اینها کجاست؟/sunup
فناوري اطلاعات و ارتباطات
/قانون، فرهنگ، طرز تفکر... منشاء اینها کجاست؟/sunup
نوشته شده توسط برتررایانه در ساعت 13:42

 

قانون، فرهنگ، طرز تفکر... منشاء اینها کجاست؟

خودشناسی | قانون، فرهنگ، طرز تفکر... منشاء اینها کجاست؟
در این مطلب به این قضیه می پرازیم که انسانها چگونه قانون و فرهنگ و طرز تفکر رو میسازن.
 

در ابتدا پیشنهاد می کنم مطلب قبلی من رو حتماً مشاهده کنید که مربوط می شد به اینکه آیا ما واقعاً هستیم. چون با اون طرز تفکر فکر می کنم بهتر بتونید این مطلب رو درک کنید.

اول از همه بیاییم تک تک این کلمات را بررسی کنیم و معنیشان را بگوییم.

قانون: یعنی یک اجبار برای انجام دادن یا ندادن کاری توسط تمامی افراد جامعه زیر نظر آن اجبار.

فرهنگ: اصول و رسوم اجتماعی که نسل به نسل و سینه به سینه بین مردم یک منطقه گشته و روی رفتار عمومی افراد آن منطقه تأثیر گذاشته است.

طرز تفکر: اسلوب و عقایدی که فرد یا افرادی مطابق با قوانین و فرهنگ ها و تجربه های زندگی برای خودشان ایجاد می کنند.

این تعریف ها را با دقت بخوانید و به کلماتش دقت کنید. می بینید این کلمات به هم وابسته هستند. از نوع برگشت پذیر طرز فکر باعث ساخت فرهنگ میشود. فرهنگ را کم کم تبدیل به قانون می کنند و در نسل بعدی قانون خودش باعث ایجاد فرهنگ و طرز فکر میشود.

خوب منشاء همه اینها کجاست؟

تمامی موارد نامبرده از یک چیز منشاء می گیرد و آن هم هنجار است.


هنجار چیست؟

هنجار عبارت است از یک اجبار خود ساخته و تاثیر گرفته از جامعه که در ناخودآگاه تمامی انسان ها شکل می گیرد.

حالا از نظر روانشناسی شما را با ناخودآگاه تان آشنا می کنم:

در اصل و اساس انسان دارای دو شخصیت مجزا از هم است. یک شخصیت خود آگاه و دیگری ناخودآگاه که بیشتر شبیه یک قاضی و رهبر عمل می کند.

بله این قاضی بزرگ ذهن شماست که قبل از اینکه کاری را انجام دهید کارتان را مورد قضاوت قرار می دهد. این قسمت از مغز انسان است که می گوید چه چیزی خیر است چه چیزی شر در اینجاست که انسان احساس گناه می کند یا ثواب. این ناخودآگاه است که به ما می گوید تو اشتباه کردی و یا می گوید تو کار درست را انجام دادی.

بله این همان قاضی بزرگ ذهن شماست. جایی که می تواند به شما اعتماد به نفس دهد و یا شما را محکوم کند. می تواند به شما عذاب وجدان دهد. این قاضی بسیار بی رحم بوده و به راحتی می تواند خودآگاه را به خاطر یک اشتباه 100 ها بار محکوم سازد و آن را مجازات کند.

حالا این قاضی بزرگ خود از کجا این هنجار ها را بدست می آورد؟

الان با این توضیحات حتماً میتونید حدس بزنید. بله از همین سه چیز:

قانون، فرهنگ و طرز تفکر

در زمان های خیلی قدیم افرادی بودند که نسبت به جامعه خودشان تفکر پیشرفته تری داشتند. این اشخاص گرد هم می آمدند و هر یک طرز تفکر خودشون رو بیان می کردند و با هم این افکار رو به چالش می کشیدند. سپس از حاصل درآمد این چالش یک فرهنگ ایجاد میشد چرا که چند نفر از یک مسیر تبعیت می کردند. این افراد در جامعه زندگی می کردند و افراد عادی را به تقلید از فرهنگ خودشان تشویق می کردند. بعضی هم با دیدن اینکه فرهنگ باعث ایجاد همبستگی بین آنها شده است بدون فکر آداب و رسوم آن را رعایت می کردند. بعد از مدتی می دیدند که یک جامعه بزرگ از یک شیوه و روش برای زندگی استفاده می کند. در آن زمان بود که این روش زندگی و این بایدها و نبایدها تبدیل به هنجار در افکار جامعه می شد به صورتی که اگر فردی در جامعه از آن تبعیت نمی کرد طرد می شد. وقتی جامعه بزرگ و بزرگ تر شد انتقال این اطلاعات سخت تر شد تا زمانی که فرقه ها به وجود آمدند و مردم به یکی از این فرقه ها گرویده می شدند. در آن زمان اختلافاتی بین افراد فرقه های مختلف پیش آمد و باعث شد هر فرقه برای خود نماینده یا نمایندگانی انتخاب کند. این شد که رهبری اجتماعی شکل گرفت. مردم نیز از آن راهبر تقاضای ایجاد یک قانون واحد را داشتند تا اگر کسی در منطقه آنها قدم برمی داشت موظف باشد که از این قوانین پیروی کند و اینطور شد که قانون شکل گرفت.

حالا یک سوال پیش می آید آن هم این است که آیا این کار درست است که فرد یا افرادی خاص برای کل جامعه و هنجارهای آن تصمیم بگیرند؟

سطوح نفوذ این تصمیم گیری ها باید تا چه سطحی باشد. آیا به قوانین اجتماعی بسنده می کنند و یا اینکه قدرت، این اشخاص را سرمست کرده و به کوچکترین چیزها نیز مداخله می کنند؟

نمونه و آثار این قدرت طلبی ها در تمامی کشورها در طول تاریخ دیده شده و باعث مرگبارترین جنگها شده است از جمله آن می توان به جنگ جهانی و شخصی به نام هیتلر و فرقه نازی یاد کرد.

تمامی باید ها و نباید ها از کودکی در ذهن همه ما شکل گرفته است و ناخود آگاه ما این بایدها و نبایدها را در خود ذخیره کرده و الان در حال قضاوت کردن در مورد ماست. تفکر و تعقل جایگاه خود را به پیروی و تقلید داده است. هیچکس در مورد کاری که انجام می دهد فکر نمیکند. اسم آن را رسم، فرهنگ و یا اعتقاد می گذارند. تفکرات سالها پیش یک جامعه، هنوز بر آن جامعه چیره است. هنوز جوامعی داریم که بدون تفکر و از روی خرافه بسیاری از سنت های خود را نگه داشته و به آن پایبندند.

به همین خاطر است که چرچیل می گوید:

انسانی پیروز است که خود از تمام باید ها و نباید ها برهاند و از ابتدا شروع به تفکر در مورد زندگیش کند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی، ،